حتمی بودن ظهور

«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»(1)؛
ما می خواستیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم.
در این آیه، به مؤمنان نوید داده شده که وارثان زمین و حاکمانِ پهنای گیتی خواهند گردید و این، وعده ی الهی و اراده ی ازلی حق تعالی است. این اراده، گاهی به صورت جزئی نیز تجلی کرده که از جمله ی آن، قصه ی نجات بنی اسرائیل و هلاکت فرعون به دست موسی (علیه السّلام) است.(2)
آیه ی یاد شده، با عنوان«وَنُرِیدُ» حکایت از اراده ی حق تعالی می کند که همواره جریان داشته و عاقبت، به طور گسترده و کامل به انجام خواهد رسید. این آیه- به دلیل حتمی بودن مفاد آن- در روایات نیز به ظهور حضرت حجت و حکومت جهانی ایشان تعبیر شده است.(3)
ظاهر آیه، هر چند درباره ی بنی اسرائیل می باشد، قرآن به لحاظ باطن، دارای مفاهیم گسترده ای بوده و مفاهیم گوناگون از دل آیه بیرون می آید و عمیق و قابل توجه است.

ظهور وعده ی الهی

ابوهاشم داوود، فرزند قاسم جعفری می گوید:
کُنّا عِندَ أَبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلیٍّ الرِّضا (علیه السّلام) فَجَری ذِکرُ السُّفیانی و ما جاءَ فی الرِّوایةِ مِن أَنَّ أَمرَهُ مِنَ المَحتُومِ فَقُلتُ لأَبی جَعفرٍ (علیه السّلام) هَلْ یَبدُوللهِ فی المَحتُومِ قالَ (علیه السّلام): نَعَمْ قُلنا لهُ فَنَخافُ أَنْ یَبْدُو لِلهِ فی القائِمِ فَقالَ (علیه السّلام) إِنَّ القائِمَ مِنَ المیعادِ...(... إنَّ اللهَ لا یُخلِفُ المِیعادَ(4)»(5)؛
نزد حضرت جواد (علیه السّلام) بودیم که از سفیانی و این که امر او حتمی است، سخن گفته شد. عرض کردیم: آیا ممکن است در امر حتمی برای خداوند بدأ حاصل شود؟ حضرت فرمود: بلی. گفتیم اگر این گونه است، پس هراس داریم که در خود قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم برای خداوند بدأ حاصل شود. فرمود همانا قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وعده ی خداوند است و... خدا در وعده ی خود خلاف نمی کند.
از نظر عقل، کسی را که به دلیل تهدید، خلف وعده نمود، می توان بخشید و از گناهش چشم پوشی کرد، اما از حکیم، وعده ی خلاف صادر نمی شود. لذا طبق این روایت، ظهور حضرت حجت که به معنای«وعد» و نوید به جامعه ی انسانی و بشری- به ویژه بندگان صالح- است هرگز تخلف پذیر نیست.
مرحوم مجلسی (رحمه الله) در توضیح این حدیث می فرماید: در این جا وعده ی خداوند به صراحت بیان شده است(6)؛
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً ...»(7)؛
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته ای انجام داده اند، وعده می دهد که -قطعاً- آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد؛ همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدّل می کند، [آن چنان] که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت...
بر اساس آیه ی شریفه، این وعده است و تخلف در وعده هرگز امکان ندارد. این نوید، در جای جای قرآن به بندگان صالح خدا داده شده که سرانجام، ‌حکومت عدل الهی و امامت جهانی به آنها باز می گردد و برای همیشه ادامه دارد و چنین بشارتی- طبق بیان صریح قرآن- در کتاب های گذشتگان نیز آمده است:
«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ‌ »(8)؛
در زبور بعد از ذکر [تورات] نوشتیم: بندگان شایسته ام وارث[حکومت] زمین خواهند شد.

غایب ناظر

در این که فیض حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)- در زمان غیبت- از چه راهی به اجتماع می رسد؟
حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خود فرموده اند:
فیض من، مانند خورشیدِ در پس ابرها است(9) و این نور لازم برای ادامه ی زندگی اجتماع هرگز به تاریکی نمی گراید.
امام و ولی زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در هر دوره دو سمت دارد:
یکی، مرجعیت دینی؛ یعنی در مسائلی که مرجعیت دارند، باید همه ی این پرسش ها را پاسخ بدهند و دوم، زعامت سیاسی؛ به این معنا که رهبری جامعه ی تشیّع و البته رهبری جامعه ی اسلامی با ایشان است و هم پاسخ گویی به مسائل شرعی و هم تصدی مسئله ی زعامت و جنبه ی سیاسی جامعه و امت را عهده دار هستند.
در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز باید به زعیم و رئیس مراجعه کرد؛ چنان که در دوران اولیه ی اسلام نیز همین طور بوده است.(10)
امامان (علیهم السّلام) در همان دوران حضور، مرجعیت فتوایی را به اصحاب واگذاشته بودند(11) و افرادی چون محمد بن مسلم، ابان، زراره و زیاد از جمله کسانی بودند که امام باقر (علیه السّلام) به آنها حکم فتوا داده بود:
إجْلِسْ فِی مَسجِدِ المَدینَةِ و أَفْتِ النَّاسِ(12)؛
در مسجد مدینه بنشین و به پرسش های مردم پاسخ بده.
در زمان حضور این گونه بود که مسئله ی مرجعیت فتوایی به بزرگان واگذار شده بود، اما مرجعیت سیاسی- انحصاراً- در اختیار خود ائمه (علیهم السّلام) بود. توقیع (نامه ی) شریف از جانب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که در دست اسحاق پسر یعقوب بوده و اکنون به ما رسیده است، به همین مطلب اشاره دارد(13):
و أمّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیها إلی رُواة حَدیثِنَا فَإنَّهُم حُجَّتِی عَلیَکُمْ و أَنا حُجَةُ اللهِ عَلیَهِم؛(14)
و اما درباره ی مسائل و حوادث جدیدی که برای شما پیدا می شود، به کسانی که احادیث ما را روایت می کنند رجوع کنید، چه این دسته حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنها هستم.
این توقیع از لحاظ سند، معتبر بوده، جای هیچ گونه خدشه نیست.

تعریف واژه ی رواة(راویان) حدیث

«رواة حدیثنا»، یعنی، ناقلان حدیث؛ کسانی که بتوانند مغزِ حقیقت و خواسته ی ما را برای شما بازگو کنند.
رواة حدیث؛ یعنی کسانی که در خدمت پیغمبراکرم( صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته و در دین تفقّه کرده اند. فقه عمیق تر از فهم است؛ پی بردن به عمق مطلب و علاج متعلقات و تخصیص را بلد شدن است.(15)
بنابراین، کسی می تواند، مرجعیت سیاسی، اجتماعی حضرت را برعهده بگیرد که جامعیت و شایستگی داشته باشد.
سخن حضرت در ادامه که فرمود: إنَّهمْ حُجَّتی عَلیَکُم(16)؛ تبیین این معنا است؛ یعنی اشخاصی که با چنین صفات یاد شده، حجت من بر شما بوده، در مقابل من و شما مسئول و پاسخ گو هستند. معنای حجت نیز همین است. این نوعی فرمان است. حضرت با همین بیان، مقام زعامت سیاسی را، به این گروه واگذار می کند. فقیهان با این فرمان، واجد حکم شده اند. البته به این نکته ی دقیق نیز باید توجه داشت که در مرجعیت فتوایی، ده تا فقیه می توانند در عرض و موازات هم پاسخ گو باشند. در عصر حضرت صادق (علیه السّلام) پنجاه فقیه، همه در عرض هم منصوب بوده اند و هر کس در منطقه ی خودش مرجعیت فتوایی داشته است.(17) اما اگر کسی زعیم سیاسی باشد، مسئله فرق می کند و این حکم عام، شامل حالش نمی شود. معنای احکامی که مربوط به زعامت سیاسی می شود، شامل کسانی است که واجد این صفات بوده، شایستگی این مقام را داشته باشند. البته این روایت را نباید این گونه معنا کرد که در بین مرجعیت و ولایت سیاسی، تعارضی هست، چرا که در برخی موارد فرض این است که فقیه هر دو صفت را دارا باشد؛ چنان که امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) درباره ی ولی امر نیز به این دو صفت اشاره فرموده است:
إنَّ أَحَقَ النّاسِ بهَِذا الأَمرِ اَقْواهُمْ عَلَیه. و أَعْلَمُهُمْ بأمرِ اللهِ فیِهِ(18)؛
سزاوارترین و شایسته ترین افراد برای رهبری کسی است که از توان[مدیریت] بیشتری برخوردار باشد و بهتر از دیگران از دستورهای الهی پیروی کند.

پی نوشت ها :

1.قصص(28)آیه ی 5.
2.بقره(2) آیه ی 50.«وَ إِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْنَاکُمْ وَ أَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ‌ ». و[ به خاطر بیاورید] هنگامی را که دریا را برای شما شکافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق ساختیم، در حالی که شما تماشا می کردید.
3.مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج16، ص 18.
4.آل عمران(3)آیه ی 9.
5.محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص 303.
6.علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج52، ص 250، ح138.
7.نور(24)آیه ی 55.
8.انبیا(21)آیه ی 105.
9.ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 483.
10.محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج17، ص 267.
11.همان، ج14، ص 311، ح21452.
12.همان، ج14، ص 311، ح21452.
13.ابن توقیع را ابوجعفر ابن بابویه صدوق (رحمه الله) در کتاب کمال الدین و تمام النعمه، به سند صحیح از ابوجعفر پسر یعقوب کلینی (رحمه الله) و او از برادرش اسحاق پسر یعقوب نقل کرده است: از محمد پسر عثمان عمری، نایب خاص دوران غیبت صغری درخواست کردم تا نامه ای به خدمت حضرت رسانده، پاسخ دریافت کند. البته مسائلی ردیف کرده که خود مسائل در نامه نیست ولی پاسخ آن با خط شریف حضرت نوشته شده است.
14.شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 483.
15.ر.ک: علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 222، ج67، ص 374.
16.همان.
17.محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج17، ص 315، ح21454-16؛ ج17، ص 313، ح21447-9.
18.نهج البلاغه، خطبه ی 173.

منبع مقاله :
امامی کاشانی و دیگران؛ (1385)، گفتمان مهدویت( سخنرانی و مقاله های گفتمان چهارم)، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه ی قم)، چاپ چهارم